چگونه با دانش آموزان ارتباط برقرار کنیم؟

دبیرستان که بودم یک معلم داشتیم که می گفت: وظیفه ی من فقط درس دادنه و وظیفه ی شما فقط درس خوندن!

این جمله اش در ذهن من ثبت شد و حالا که در مسیر معلم شدن قرار گرفتم می دانم چه جمله ی نادرستی است و احتمالا از سر ناآگاهی. جمله ی این معلم به ذهن من دانش ­آموز این پیام را مخابره می کرد که ما با هم هیچ ارتباطی نداریم مگر به وسیله ی کتاب درسی. اگر همین هم نبود، کلا کاری به کار هم نداشتیم. معلمی که نه یکبار لبخندش را دیدیم، نه از داستان های شخصی اش برایمان گفت و نه از مشکلات ما چیزی می دانست چون به عقیده ی او وظیفه ی معلم درس دادن و درس دادن و وظیفه ی دانش آموز درس خواندن و درس خواندن بود.

یاد پاراگرافی از کتاب شهامت تدریس اثر پارکر جی پالمر افتادم:

جهان آموزش پر است از تناقض های از هم جدا شده با پیامد مخرب؛ ما مغز را از قلب جدا می کنیم، نتیجه: مغزهایی که نمی دانند چطور احساس کنند و قلب هایی که نمی توانند فکر کنند. ما حقایق را از عواطف جدا می کنیم، نتیجه: معلم هایی که حرف می زنند و گوش نمی دهند و شاگردانی که گوش می کنند و حرف نمی زنند.

این چند ترم آخر که کارورزی می روم دریافتم اگر با دانش آموز ارتباط خوبی نداشته باشی، اصلا نمی توانی چیزی به او یاد بدهی. چگونه رابطه ی خوبی با دانش آموزان برقرار کنیم؟ چند نکته را در ادامه می گویم که باتوجه به آنچه دیده ام و خوانده ام به نظرم کاربردی است.

۱ ) همه ی دانش آموزان را دوست داشته باشیم.

این روزها زیاد می شنویم که افراد سرشناس حوزه ی آموزش توصیه می کنند ارتباط خوبی با دانش آموزان برقرار کنیم. اما چالش اصلی معلم زمانی آغاز می گردد که با دانش آموزی مواجه می شود که هماهنگی کلاس را از بین می برد؛ همان هایی که به اصطلاح می گوییم ناسازگارند.

پاره ای از کتاب:

در سال تحصیلی دانش آموز جدیدی به کلاس ما منتقل شد. این کودک اتفاقات بسیار دردناکی را از سر گذرانده بود و برای مشارکت در کلاس درس مشکلات زیادی داشت. روی مسائل و مشکلاتی متمرکز شده بودم که این دانش آموز به وجود آورده بود؛ اما خانم برنارد به من گفت: «کایل، باید در هر دانش آموز نکته ی مثبتی رو پیدا کنی که واقعا از اون خوشت بیاد. حتی اگر مدیریت و کنترل چیزهای دیگه سخت باشه، باید حداقل روی چیزهایی تمرکز کنی که برات اهمیت و ارزش داره. اگه بچه ها فکر کنن دوستشون نداری، چیزی ازت یاد نمی گیرن.»

کتاب کاش معلمم می دانست | کایل شوارتز

تجربه:

در یکی از کلاس ها با دانش آموزی مواجه شدم که خیلی شیطنت می کرد و با انجام هر فعالیتی سر کلاس هم مخالف بود. البته اینجا منظورم از شیطنت آن دسته از بازیگوشی هایی است که نظم کلاس را به هم می زند. این شیطنت ها و ناسازگاری ها ادامه پیدا کرد و بالاخره یک بار از روی بی حواسی از کوره در رفتم و برخورد تندی کردم. فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ نافرمانی های او کمتر نشد که بیشتر هم شد. وقتی در خلوت رفتارهای خودم با او را می سنجیدم، پی بردم که من مدام روی کنش های منفی او متمرکز شده بودم، به حدی که یادم رفته بود چه کنش های مثبتی هم دارد. من با رفتارهایم به او می فهماندم که دوست داشتنی نیست. بنابراین شیطنت های او بیشتر می شد. این بار تغییر روش دادم و به کنش های خوب او، هرچند کوچک، واکنش مثبت نشان می دادم. شاید چند جلسه هم طول نکشید که رابطه ی این دانش آموز با من رفته رفته بهتر شد و من شگفت زده شدم بودم. اینجا پی بردم قطع ارتباط با یک دانش آموز، مانعی بر سر راه یادگیری است.

شاید برایتان مفید باشد:

کتاب ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر که قبلا آن را معرفی کرده ام از زبان دانش آموزی است که احساس می کند از طرف معلم و همسالانش طرد شده و دوست داشتنی نیست. بنابراین بر روی تکرار اشتباهاتش پافشاری می کند.

۲ ) بیان داستان های شخصی

وقتی دانش آموز بودیم شاید خیلی به وقت ها به صحبت های معلم زمانی که محتواهای آموزشی را توضیح می داد گوش نمی کردیم اما لحظاتی بود که همه ی ما حتی بازیگوش ترین دانش آموزها، سراپا گوش می شدیم و حضور کامل در کلاس داشتیم؛ لحظه ای که معلم درباره ی خودش صحبت می کرد و از خاطراتش برایمان می گفت. انگار خاطره ها برایمان باورپذیرتر بودند و حتی جالبتر. دوست داشتیم از گذشته ی معلممان بیشتر بداینم خصوصا آن هایی را که علاقه ی ویژه تری بهشان داشتیم. بعضی وقت ها با سوال هایمان از زیر زبان معلم حرف هایی را بیرون می کشیدیم که ته مزه ی خاطرات گذشته اش را می داد. همه ی این کارها برایمان لذت بخش بود. داستان های شخصی معلم با قلب و ذهن ما ارتباط برقرار می کرد. دوست داشتیم بدانیم او به عنوان یک انسان زمانی که هم سن و سال ما بود چه می کرد؟

پاره ای از کتاب:

حالا که معلم شده ام، همیشه سعی می کنم داستان های شخصی ام را برای همبستگی و ایجاد رابطه با دانش آموزانم تعریف کنم. برای دانش آموزان من نویدبخش و دلگرم کننده است که بدانند روزگاری معلمشان هم دقیقا مانند آن ها بوده. من هم همان دلشوره ها و نگرانی هایی را داشتم که دانش آموزان جدید هنگام ورود به مکانی جدید احساس می کنند. برای دانش آموزان بسیار مفید و تاثیرگذار است که بدانند معلم آن ها زمانی در موقعیت و شرایطی مشابه آن ها قرار داشته.

کتاب کاش معلمم می دانست | کایل شوارتز

۳ ) از مشکلات من چه می دانی؟

مخاطبان ما هم ممکن است با مشکلات زیادی مواجه باشند؛ درست مثل ما بزرگترها. شاید بعضی مشکلات آن ها در نظر ما کوچک جلوه کنند اما در هر صورت بار آن بر روی شانه های نحیفشان سنگینی می کند. باید حواسمان باشد بچه ها علاوه بر ما با آدم ها و موضوعات مختلفی رو به رو هستند که می تواند بر روی عملکرد و فرایند یادگیری آن ها تاثیر بگذارد. شیوه ی شما برای فهم مشکلات دانش آموزان  چیست؟ گفتگوی خصوصی، نوشتن درد و دل هایشان روی برگه، برگزاری نشست کلاسی و …؟

پاره ای از کتاب:

چون اولین سال معلمی را تجربه می کردم نگران بودم چه چیزهایی درباره ی دانش آموزانم هست که از آن بی خبرم. برایشان توضیح دادم که می خواهم آن ها را بهتر بشناسم. بعد این جمله را روی تخته نوشتم: «کاش معلمم می دانست …» و از آن ها خواستم آن را کامل کنند.

کتاب کاش معلمم می دانست | کایل شوارتز

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *