ذهن نامحدود | معرفی کتاب

نام کتاب: ذهن نامحدود

نویسنده: جو بولر

مترجم: سمیه احمدی

ناشر: نوین

تاریخ چاپ نسخه ی اصلی: ۲۰۱۹

تاریخ چاپ نسخه ی ترجمه شده: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۳۳

داستان من و کتاب

یک روز که عازم باغ کتاب شدم به خودم قول دادم در خرید کتاب ولخرجی نکنم اما کدام کتابدوستی به این قولش عمل می­ کند؟ خب من هم از این قاعده مستثنا نبودم. هنگام خرید شبیه خانم­ های خانه­ داری که با دیدن مغازه ­ها و اجناس درون آن­ ها، یاد نیازها و کم و کسری های خانه شان می افتند، شده بودم. با دیدن هر کتابی می­ گفتم وای مدت­ ها بود که دنبال این کتاب می­ گشتم یا چه خوب که این کتاب را دیدم، می­ خواستم به همین زودی­ ها به سبد مطالعاتی ام اضافه­ اش کنم. خلاصه با گفتن این حرف­ ها، سر خودم را شیره می­ مالیدم و یک کتاب دیگر هم به خریدهایم اضافه می شد. در همین بین بود که نگاهم به کتابی با عنوان ذهن نامحدود افتاد. قبلا معرفی­ اش را در صفحه­ ی یکی از معلمان خوانده بودم اما قصد خریدش را نداشتم، تا اینکه نیم نگاهی به درون آن کردم و چند صفحه ای هم خواندم. کم کم مجذوب کتاب شدم و پی بردم مطالبش کنجکاوی های ذهنم را ارضا می کند. بنابراین این کتاب هم به بقیه کتاب ها اضافه شد.

چیزی که توجهم را نسبت به این کتاب جلب کرد ایده های جدید و فکرهای نو لا به لای آن بود. دیدگاهی جدید درباره ی ذهن، مغز و یادگیری.

تا دیروز من هم فکر می کردم ایده های خارق العاده از پس یک ذهن فوق العاده بیرون می آیند یا فقط باهوش ها هستند که از پس بعضی کارها بر می آیند. در واقع طرز فکرم یک طرز فکر ثابت بود اما فهمیدم این وسط بالابرنده ای وجود دارد به نام یادگیری که انسان ها برای طی کردن مسیرهای رشد و پیشرفت از آن استفاده می کنند.

تحقیقات جدید نشان می دهد که مغز ما ثابت نیست، بلکه کاملا انعطاف پذیر است. با تلاش و استمرار می تواند ارتقا یابد. کتاب ذهن نامحدود به ما می گوید چگونه محدودیت ها را کنار بزنیم و از مغز خودمان بهتر استفاده کنیم. 

جالب اینجا بود که بعد از بررسی مغز افرادی که ما آن ها را باهوش می نامیم، محققان به این نتیجه رسیده بودند که آن افراد از ابتدا دارای مغزی متمایز یا خارق العاده نبودند بلکه به مرور زمان با انجام تمرین های سخت و فشرده، مغزشان تغییر کرده بود. یعنی تلاش و استمرار در مسیر یادگیری باعث شده بود سیستم عصبی مغز آن ها رشد کند و گسترش یابد.

سفری به درون کتاب

نویسنده ­ی این کتاب، جو بولر، استاد دانشگاه است و در این کتاب، شش کلید مهم برای رشد مغزی را مطرح می کند.

کلید اول: بدانیم که مغز ما انعطاف پذیر است.

هر بار که چیزی می آموزیم مغز ما مسیرهای عصبی جدیدی را ایجاد و تقویت می کند و به هم مرتبط می سازد. باور قدیمی می گوید توانایی یادگیری ما محدود است؛ اما باید این باور را با این تصور جایگزین کنیم که همه ی ما در سفری رو به رشد هستیم.

_ از کتاب

کلید دوم: از شکست ها و اشتباهاتمان استقبال کنیم.

بهترین زمان برای رشد مغزی وقتی است که در حال تقلا یا اشتباه کردن هستیم.

_ از کتاب

کلید سوم: طرز فکر رشد را جایگزین طرز فکر ثابت کنیم. طرز فکر ثابت یعنی هوش و توانایی من ایستا و ثابت است؛ بنابراین نمی تواند تغییر کند. طرز فکر رشد یعنی ما با تلاش و استمرار می توانیم هوش و توانایی خود را گسترش دهیم.

کلید چهارم: طرز فکر رشد به تنهایی کافی نیست، باید از مسیرهای عصبی گوناگون بهره بگیریم. چگونه؟ با به کارگیری روش های گوناگون. فرض کنید به عنوان معلم مبحثی از ریاضی را تدریس می کنید. بهتر است از شیوه های مختلفی مثل کلمات، تصاویر، وسایل دست ورزی، نمودار و غیره برای ارائه ی مطلب کمک بگیرید. پژوهش ها نشان می دهد، زمانی که نواحی مختلف مغز با هم در ارتباط اند، یادگیری ارتقا می یابد.

کلید پنجم: تفکر آهسته و عمیق از تفکر سریع و سطحی بهتر است.

نورمن دویج می گوید وقتی افراد مطلبی را سریع می آموزند، احتمالا ارتباطات عصبی موجود را تقویت می کنند؛ اما به زعم او، این تغییرات با همان سرعتی که ایجاد می شود، از بین می رود. 

_ از کتاب

کلید ششم: برقراری ارتباط با دیگران، به تقویت مسیرهای عصبی و یادگیری کمک می کند. در مشارکت با دیگران می توانیم ایده ها و نظرات خود را به اشتراک بگذاریم و از نظرات متنوع بقیه هم استفاده کنیم. 

این کتاب برای چه کسانی مفید است؟

برای همه ی معلمان، مدیران و افرادی که دغدغه ی یادگیری دارند و دوست دارند تبدیل به یادگیرنده ی بهتری شوند. همچنین این کتاب کمک می کند مغز خودتان را بهتر بشناسید و از آن به خوبی بهره بگیرید.

جذابیت های کتاب از نظر من

کتاب های حوزه ی یادگیری و مغز را دوست دارم چون ابتدا یاد می دهد چگونه یادگیرنده ی خوبی باشیم و سپس می توانیم به دانش آموزان هم کمک کنیم تا مغز خود را بهتر بشناسند و به یادگیرنده ی بهتری تبدیل شوند. این کتاب هم از این جنس بود.

پاراگراف برتر من

برخی کودکان اعجوبه نام می گیرند؛ برای مثال کودکی که در دو سالگی توانسته بخواند، کودکی که در چهار سالگی سمفونی های باخ را می نوازد یا کودکی که در شش سالگی می تواند محاسبات ریاضی انجام دهد؛ اما طبق نظر گرانت، هیچ یک از این افراد جهان را تغییر نمی دهند. در حقیقت، وقتی که درباره موثرترین انسان های تاریخ مطالعه کنیم، درمی یابیم بیشتر این افراد کسانی نبوده اند که در کودکی خود نابغه یا تیزهوش قلمداد شده باشند. در نقطه مقابل، کسانی که در مدرسه می درخشند معمولا از توانایی های خارق العاده خود در راه های معمولی بهره می برند! آن ها بدون زیر سوال بردن پیش فرض ها، در شغلشان نیز موفق می شوند؛ این درحالی است که هیچ تغییر یا حرکت چشمگیری در جهان ایجاد نمی کنند. گرانت چنین نتیجه می گیرد: «اگرچه ما به این افراد نیاز داریم تا کارها را پیش ببرند، آنان اغلب در جای خود حرکت می کنند و نوآوری خاصی در علم ایجاد نمی کنند.» آن دسته از مردمانی که جهان را تغییر می دهند، انسان هایی خلاق و منعطف هستند؛ کسانی که خارج از چهارچوب و بسیار متفاوت می اندیشند.

_ از کتاب

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *