آیا معلمی، هم حرفه و هم عشق تان است؟

عنوان این مطلب را از کتاب شهامت تدریس وام گرفته ­ام تا مطلبی را که می خواهم بنویسم راحت تر بیان کنم.

وقتی حرف از شغل می شود یک عده مهارت را در نظر می گیرند، یک عده علاقه را و عده ­ای دیگر هم پول را. بیشترین دغدغه آدم این است که چگونه شغلی را پیدا کند که در آن هر سه­ ی این­ ها جمع شده باشد. اگر نتوانی در جایگاه درستی قرار بگیری دچار تناقض می­ شوی. این تناقض مایه­ ی عذاب است خصوصا وقتی معلم باشی و ناگزیر از برقراری ارتباط با عده­ ی کثیری از آدم­ ها. این تناقض درونی کم کم در بیرون از ما هم آشکار می شود.

تدریس خوب، از هویت و یکپارچگی درونی معلم برمی آید.

شهامت تدریس، پارکر جی پالمر

 

منظورم را با تعریف کردن خاطره­ ای بیان می کنم.

در دوران کارورزی مثل بلاتکلیف ­ها، هر زنگ سر جهازی یکی از کلاس­ ها بودم. کلاس مشخصی نبود که تمام ساعت­ ها را در آن بگذرانم. بنابراین هر زنگ سر یک کلاس می رفتم. این آواره بودن مزیت ­های خودش را هم داشت؛ با معلمان متنوع و شاگردانی متنوع ­تر آشنا می ­شدم. بعضی معلم­ ها تفاوتشان تا ثریا بود. یکی سر کلاس داد می ­زد و عین میرغضب رفتار می کرد. دائم به فکر مچ ­گیری بود و چند نماینده یا سرگروه را هم انتخاب کرده بود تا به عنوان دستیار، مچ سایر دانش ­آموزان را بگیرند؛ اگر کسی تکلیفی از سر بی­ حواسی یا اهمال کاری انجام نداده بود فورا اسمش را به معلم بدهند. وقتی بچه­ ها قرار بود راجع به چند شخصیت مشهور مقاله ­ای بنویسند و سر کلاس بخوانند، حتی اجازه نمی­ داد خواندن آن ها تمام شود. بلافاصله سرشان عربده می کشید که این دیگر چه کوفتی است که نوشتی؟

از طرف دیگر، سر کلاس معلمی می­ رفتم که با بچه­ ها برخورد دوستانه ­ای داشت. سعی می کرد حقوق شاگردان را نادیده نگیرد. دانش آموزها که خسته می­ شدند با آن­ ها بازی می کرد. مطالب را برای دانش آموزانی که متوجه نشدند با صبوری چندین و چند بار تکرار می کرد. هدفش مچ­ گیری نبود بلکه دستگیری بود.

این برخوردهای متفاوت باعث ایجاد تناقض در من شده بود. چرا یک معلم برخورد محترمانه و دوستانه ­ای دارد و دیگری برخوردی خشن و تحقیرآمیز؟

یکبار که در دفتر معلم ­ها نشسته بودم آن­ ها شروع کردند به صحبت کردن درباره ی خودشان. یکی می­ گفت از اول هم چشمش دنبال حرفه ­ی دیگری بوده و به اشتباه در این مسیر آمده. این دقیقا همان معلمی بود که سر بچه ­ها بی­ وقفه عربده می کشید. یکی دیگر از معلم­ ها گفت از بچگی عاشق تدریس و توضیح دادن مطلبی برای دیگران بوده. هنوز هم وقتی کسی از بچه ­های فامیل به مشکل برمی­ خورد با اشتیاق به او یاد می دهد. همانطور که احتمالا حدس زده اید این همان معلمی بود که با بچه ها رفتار قاطعانه و در عین حال مهربانی داشت.

کم کم معلم ­ها در ذهنم تقسیم شدند به دو دسته. آن­ هایی که مشتاق تدریس هستند و آن هایی که اشتیاقی ندارند و بی انگیزه ­اند. حالا که در خاطراتم سرک می­ کشم، معلمان دوران مدرسه را هم می ­توانم در یکی از این دو دسته جای دهم.

اشتیاق معلم را می شود در چهره ­اش دید، در طرز صحبت کردنش، در نگاهش، در نوع تعاملی که با بچه ­ها دارد، در مقدار زمانی که برای شغلش می ­گذارد و در تک تک حرکاتش.

برعکس بی ­انگیزگی و بی ­حوصلگی معلم را هم می­ توان به راحتی تشخیص داد. این­ ها چیزهایی نیستند که لزوما با کلمه بیان شوند، احساس معلم به تدریس در تک تک رفتارهایش جاری است.

می ­شود فهمید کدام معلم با پای خودش به کلاس آمده و کدام معلم را به زور سر کلاس آورده­ اند. چه کسی وقتی از خواب بیدار شده زیر لب با خودش زمزمه کرده اه باز هم باید با این دانش ­آموزها سر و کله بزنم و چه کسی به محض بیدار شدن با تمام چالش ­های پیش رو، اشتیاقی را در قلبش احساس کرده تا زودتر سر کلاس برود.

معلم مشتاق و معلم بی ­انگیزه را می­ توان تشخیص داد حتی اگر خود معلم هنوز نفهمیده باشد و سعی کند بی­ انگیزگی ­اش را پنهان کند و احساسش را در مشتش بگیرد اما در بزنگاه هایی، مشت معلم جلوی دانش آموزان باز می شود و آن­ ها بی­ پرده به تماشای احساس درونی اش می ­نشینند.

در طول این سال ها همیشه از دانشجویان در مورد مدرسان مورد علاقه شان پرسیده ام. گوش دادن به داستان های آن ها نشان می دهد همه مدرس ها از تکنیک هایی یکسان استفاده نمی کنند؛ برخی بی وقفه سخنرانی می کنند در حالی که عده ای دیگر کمتر صحبت می کنند؛ برخی به محتوای کتاب درسی وفادار می مانند و بعضی دیگر تخیل خود را به پرواز درمی آورند؛ عده ای با هویج و برخی دیگر با چماق درس می دهند.

نقطه مشترک تمام داستان هایی که شنیده ام حس هویت شخصی بسیار قدرتمندی است که انگیزه بخش کار معلم ها بوده. «دکتر الف، انگار باتمام وجود درس می دهد» یا «آقای ب، اشتیاق عجیبی به موضوع درس خود دارد» یا «کاملا مشخص است که این تمام زندگی پرفسور ج است».

شهامت تدریس، پارکر جی پالمر

 

ما هم می توانیم از خودمان بپرسیم تا چه اندازه برای تدریس مشتاق هستیم. برمی گردم به عنوان مطلب؛ آیا معلمی، هم حرفه و هم عشق تان است؟

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *