در بخشی از کتاب تسلی بخشی های فلسفه، آلن دوباتن به فلسفه ی مونتنی اشاره می کند. مونتنی از دو گروه مجزا سخن می گوید: یکی یادگیری و دیگری حکمت.
یادگیری مثل دستور زبان، منطق، ریشه یابی واژگان و مواردی از این قبیل. اما حکمت معنای گسترده تری دارد، یعنی هر مهارتی که روش خوب زیستن را به انسان بیاموزد و موجب خشنودی او و رعایت اصول اخلاقی در زندگی شود.
بخشی از کتاب:
شادمانه به پوچی تعلیم و تربیت می پردازم؛ هدف از آن هرگز خوب یا عاقل کردن ما نبوده است. بلکه فقط باید یاد می گرفتیم؛ که البته در این امر موفق هم بودیم؛ در این سیستم آموزشی به ما یاد ندادند که به دنبال فضائل باشیم و خرد را با آغوش باز استقبال کنیم؛ بلکه فقط ما را تحت فشار گذاشتند تا مشتق و یا ریشه یابی واژگان را بیاموزیم…
فورا می پرسیم: “آیا او زبان یونانی یا لاتین را می داند؟”، “آیا می تواند شعر یا متن نثر بنویسد؟” و هرگز مهم ترین پرسش را مطرح نمی کنیم: “آیا او بهتر یا عاقل تر شده است؟” نباید به دنبال کسی باشیم که مطالب بیشتری نسبت به سایرین می داند بلکه باید به دنبال کسی باشیم که بهتر از همه درک کرده است. ما فقط به دنبال پر کردن حافظه خود هستیم و درک مسائل را کنار گذاشته ایم؛ به همین دلیل است که عاری از حس درست یا غلط هستیم. |
آخرین دیدگاهها