امروز شعر جالبی از حافظ موسوی خواندم که در ادامه با هم می خوانیم:
حالت های باران
۱
باران گاهی چنان ریز و باحوصله می بارد
که گویی بافنده ای ست سالخورده و نازک کار
که جامه از حریر می بافد
برای شالیزار.
۲
باران
گاهی چنان تند و پرشتاب
که گویی خدمتکار بانوی خانه است
مشغول شستن شیشه های پنجره ها
در روزهای آخر سال.
۳
باران
گاهی خواهر باد است
– یا شاید معشوقه اش-
که دست در دست هم
توی هوا می رقصند
– یا شاید برادر و خواهری که بازی شان گرفته است
و دنبال هم می دوند
خنداخند.
۴
باران
گاهی عمود می بارد،
گاهی اریب.
اولی، تراوش ذهن ابرهایی ست که درس مهندسی
خوانده اند
دومی حاصل تخیل ابرهایی که
شاعرند.
۵
باران
گاهی تقویم هواشناسی را نادیده می گیرد
مثلا در یک روز گرم و آفتابی تابستان
دقایقی سیل وار می بارد
و پر می کند برکه ها را از آب زلال
برای گوزن های خسته و عطشان.
در چنین مواقعی
برنامه اش را از اداره ی هواشناسی سیاگالش می گیرد
باران.
با خواندن این شعر به این نتیجه رسیدم که چقدر زیبا می توان به یک کلمه مثل باران از زاویه های گوناگون نگاه کرد و آن را به شیوه ای متفاوت توصیف نمود.
مثلا کلماتی مثل عشق، دوست، هدف، کوه، کتاب، خودکار و .. را به چه شیوه هایی می توانیم توصیف کنیم؟
برای مثال، همین باران در نگاه یک انسان عاشق متفاوت است از نگاه انسانی ناراحت، خشمگین یا دل مرده.
برای معرفی شخصیت های داستانی به مخاطب هم می توانیم از همین شگرد استفاده کنیم. نوع نگاهی که هر شخصیت به محیط اطرافش دارد، بیانگر حالات درونی اوست و می تواند بدون کلامی اضافه معرف شخصیت ما باشد.
آخرین دیدگاهها