یادم هست زمانی که با استاد شاهین کلانتری مصاحبه کردم تا در کلاس های آنلاین نویسندگی خلاق ایشان شرکت کنم در پاسخ به اینکه دلم می خواهد بعد از شرکت در این کلاس در یک سال آینده کجا باشم، گفتم اول از همه دوست دارم دست از کمالگرایی ام بردارم و راحت بنویسم و دنبال بهترین نباشم. اکنون یک سال هم نگذشته است اما به چیزی که می خواستم رسیده ام.
چه چیزی باعث شد کمالگرا نباشم؟
بدون شک آزادنویسی. تمرین آزادنویسی به این صورت است که به مدت پنج دقیقه، ده دقیقه، نیم ساعت یا بیشتر پشت سر هم بدون توقف می نویسی. آزادنویسی یک قانون مهم دارد: دستت را از روی کاغذ یا کیبورد برندار و فقط هر آنچه به ذهنت می رسد را بنویس. اصلا مهم نیست نوشته تو درباره ی چه چیزی است؟ با کیفیت است یا بی کیفیت؟ در تمرین آزادنویسی فقط می نویسیم بدون اینکه نوشته خودمان را ارزیابی کنیم. ارزیابی کردن برای مرحله بعدی یعنی بازنویسی است.
یکی از بزرگترین اشتباهات من هم مربوط به همین قسمت بود. بین آزادنویسی و بازنویسی تفاوتی قائل نمی شدم. همان لحظه که می نوشتم بازنویسی هم می کردم. سعی داشتم هر جمله در همان لحظه تولد بهترین خودش باشد. درنتیجه باعث می شد انرژی زیادی سر این موضوع از دست بدهم و نوشتن برایم خسته کننده و طاقت فرسا باشد.
پریروز کتاب وسعت یا عمق را برای بار دوم ورق می زدم که به جمله ای برخوردم:
به نواختن فکر نکن، فقط بنواز.
با اینکه این کتاب ربطی به نوشتن ندارد اما این جمله اش من را یاد تمرین آزادنویسی انداخت. این توصیه ای به نوازندگان بود که در ادامه می گوید:
لیمب دید که وقتی نوازنده در حال خلق موسیقی است نواحی مربوط به توجه متمرکز، بازدارندگی و خودسانسوری در مغز از کار می افتد. او به نشنال جئوگرافیک گفت ” انگار مغز توانایی انتقاد از خودش را خاموش میکند”. نوازندگان هنگام بداهه نوازی عملکردی درست برعکس تشخیص آگاهانه خطاها دارند و از تصحیح خطاها دست می کشند.
من هم به تو توصیه می کنم اگر درگیر کمالگرایی در نوشتن هستی، هر روز دقایقی را به آزادنویسی اختصاص دهی.
جمله ی پایانی اینکه به نوشتن فکر نکن، فقط بنویس.
آخرین دیدگاهها